معنی برادری گرگ

حل جدول

برادری گرگ

فیلمی از کریستوف گانز


برادری

اخوت، دوستی

لغت نامه دهخدا

برادری

برادری. [ب َ دَ] (حامص) برادر بودن. اخوت. اخاء. اخاوت. (یادداشت بخط مؤلف). مؤاخات و نسبت اخوت و خویشی. (منتهی الارب):
آئین برادری وشرط یاری
آن نیست که عیب من هنر پنداری.
سعدی.
|| مساوات. (فرهنگ فارسی معین).


برادری کردن

برادری کردن. [ب َ دَ ک َ دَ] (مص مرکب) همچون برادر با دیگری رفتار کردن. اخوت نمودن. (فرهنگ فارسی معین). اخوت کردن و محبت اخوت با کسی معمول داشتن. (از ناظم الاطباء). || به مساوات عمل کردن. (فرهنگ فارسی معین).


گرگ

گرگ. [] (اِخ) منزل اول از شیراز تا دیه گرگ از نواحی شیراز است. (فارسنامه ٔ ابن البلخی). از فول نو تا دیه گرگ پنج فرسنگ، از او تا شهر شیراز پنج فرسنگ. (نزههالقلوب ص 185).

گرگ. [گ ُ] (اِ) پارسی باستان ورکانا، اوستایی وهرکه (گرگ)، پهلوی گورگ، هندی باستان ورکه (گرگ)، ارمنی گل، کاشانی ور، ورگ، ورگ، مازندرانی وُرگ، کردی ورگ، افغانی لوگ، اُسّتی برق یا بیرق، بیرنق، بلوچی گورگ، گورک، یودغاورگ، یغنابی ارک جانوری است وحشی از تیره ٔ گربه سانان از راسته ٔ گوشتخواران که در روسیه و نروژ و امریکای شمالی فراوان است و در ایران نیز هست. جانور خطرناکی است و به چارپایان و انسان به هنگام گرسنگی حمله میکند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). معروف است، گویند اگر گرگی را بنزدیک دهی درزیر خاک کنید هیچ گرگ جانب آن ده نگاه نکند، اگر سرگرگ را در برج کبوتر آویزند هیچ حیوان موذی گرد آن برج نگردد، و اگر در جائی که گوسفندان میخوابند دفن کنند همه گوسفندان بتدریج بمیرند، و اگر دم او را درجائی که علف خوار گاو باشد بیاویزند آن گاو علف نخورد هرچند گرسنه باشد، و اگر سرگین او را در جایی بخورکنند موشانی که در آن توابع باشند همه آنجا جمع شوند، و اگر زنی بر بالای شاش گرگ بشاشد هرگز آبستن نشود. (برهان) (آنندراج). ابن الارض. ابن والدن. (المرصع). اَرسَنج. (منتهی الارب). اَبوعُسَیلَه. (المرصع). اَبوعَسلَه. (المزهر). ابوجاعده. ابوجعده. اَبوجَعدَه. (السامی). ابورعله [اَ رَ / رُ ل َ]. (منتهی الارب). اَبوسِلعامَه. رجوع به همین مدخل شود. اَبُوالغَطَلَّس. رجوع به همین مدخل شود. اَبوکاسِب. رجوع به همین مدخل شود. اَبومُعطَه. رجوع به همین مدخل شود. تِبن. (منتهی الارب). خَیدَع.خَیعَس. خَنیتَعُور. خاطِف. خِمع. خَیلَع. خَلیعَه.خَولَع. دَلهَم. دَعلَج. دَأل. ذَألان. ذُألَه. ذُعبان. ذِئب. رِئبال. سَمَیدَع. سَرحان. سِلقامَه. سِمام. سِبد. شَیمُذان. شَیذَمان. طُلو. طُهی. طِبس. عَمَرَد. عِلوش. عَولَق. عَسوس. عَسعَس. عَسعاس. عَجوز. عَسلَق. جمع آن عسالق. قَلوب. قِلّیب. قاعِب. کِساب. کُتَع. لَعلَع. لَعین. لَذلاذ. لَغوَس. لَوشَب. مُرَّخ. مُلاذ. نُشبَه. نَهشَل. وَلاّس. وَرقاء. هَملَع. هُلَبَع. هِطل. (منتهی الارب). هُلابِع:
گرگ را کی رسد صلابت شیر
باز را کی رسد نهیب شخیش.
رودکی.
چنانکه اشتر ابله سوی کنام شده
ز مکر روبه و زاغ وز گرگ بی خبرا.
رودکی.
به بازی و خنده گرفتن نشست
شغ گاو و دنبال گرگی به دست.
فردوسی.
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آردهمی میش و گرگ.
فردوسی.
کجا نبرد بود درفتد میان سپاه
چو گرگ گرسنه اندر فتد میان غنم.
فرخی.
ابله آن گرگی که او نخجیر با شیران کند
احمق آن صعوه که او پرواز با عنقا کند.
منوچهری.
سماع مطربان بگرد او درون
زئیر شیر و گرگ پر عوای او.
منوچهری.
به حقیقت بدانید که این رمه را شبانی آمد که ضرر گرگان و ددگان بسته گشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 385).
مانده بچنگال گرگ مرگ شکاری
گرچه ترا شیر مرغزار شکار است.
ناصرخسرو.
گرنه گرگی بر ره گرگان مرو
گوسپندت را مران سوی ذئاب.
ناصرخسرو.
شد آن لشکر بوش پیش طورگ
دوان چون رمه ٔ میش در پیش گرگ.
اسدی.
گرگ با میش در بیابان جفت
عدل بیدار گشت و فتنه بخفت.
سنایی.
یوسف از گرگ چون کند نالش
که بچاهش برادر اندازد.
خاقانی.
یوسف من گرگ مست باده بکف صبح فام
وز دو لب باده رنگ سرکه فشان از عتاب.
خاقانی.
تویی که در حرم دولتت بنقل طباع
موافقت دهد ایام گرگ را با میش.
ظهیر فاریابی.
گرگ اگر با تو نماید روبهی
هین مکن باور که ناید روبهی.
مولوی.
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود.
سعدی.
گر از چنگال گرگم درربودی
چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی.
سعدی.
با عدل او شبان نتواند که گرگ را
در حفظ گوسفند کند از سگ امتیاز.
ابن یمین.
- امثال:
از گرگ شبانی نیاید.
با شبان گله می برد و با گرگ دنبه میخورد.
به گرگ گفتند تو را چوپانی داده اند، بگریست. گفتند: چرا گریی ؟ گفت، ترسم دروغ باشد.
توبه ٔ گرگ مرگ است.
دنبه را به گرگ سپردن.
گرگ در لباس میش، به ظاهر آراسته به باطن پلید.
گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده، کسی که بدون تقصیر متهم شده باشد.
گرگ دیدن مبارک است، ندیدن مبارکتر.
گرگ را گرفتند پندش دهند گفت سرم دهید گله رفت.
گرگ میزبان کلاغ است.
گرگ همیشه گرسنه است.
گفت در ره موسیم آمد به پیش
گرگ بیند دنبه اندر خواب خویش.
جلال الدین رومی.
مثل گرگ یوسف، کنایه از متهم بی گناه:
شها تو شیر خدایی من آن سگ در تو
که بی گناه تر از گرگ یوسفم حقا.
مجیر بیلقانی.
ز گفتار بدگوی چون گرگ یوسف
ز تلبیس بدخواه چون شیر مادر.
عمعق بخاری.
نایداز گرگ پوستین دوزی:
از بدان نیکوئی نیاموزی
ناید از گرگ پوستین دوزی.
نصیب گرگ بیابان شود چنین دختر.

فرهنگ عمید

برادری

برادر بودن،


گرگ

پستانداری وحشی، گوشت‌خوار و شبیه سگ اما از آن قوی‌تر و درنده‌تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می‌کند،
* گرگ باران‌دیده: [مجاز] شخص مجرب، کارآزموده، سختی‌کشیده، و سردوگرم‌چشیده. δ می‌گویند گرگ‌بچه از باران می‌ترسد و موقع باران از لانه بیرون نمی‌آید اما اگر اتفاقاً در بیابان بود و باران گرفت و دید آسیبی به او نمی‌رسد دیگر نمی‌ترسد، بعضی گرگ بالان دیده گفته‌اند یعنی گرگی که یکبار به‌ دام افتاده و جان به‌در برده، گرگ پالان‌دیده،
* گرگ پیر:
[مجاز] پیر جنگ‌دیده و کارآزموده: ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر / که گرگینه پوشد به‌جای حریر (نظامی۵: ۸۲۹)،
[مجاز] زیرک، مکار،

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

برادری

Bruderschaft (f)

مترادف و متضاد زبان فارسی

برادری

اخوت، مساوات، مصادقت، دوستی، مودت

فرهنگ فارسی هوشیار

برادری

اخوت وبرادر بودن، خویشی


گرگ

(اسم) پستانداری است از راسته گوشتخواران و از تیره سگان بجثه سگی قوی هیکل که در سراسر اروپا و شمال و مرکز آسیا و سراسر آمریکا و افریقا و استرالیا وجود دارد. گرگ گوشتخواری بسیار شرور و جنگجو و محیل است و آفتی بزرگ برای دامها خصوصا گله های گوسفند میباشد. پوست گرگ ایران خاکستری رنگ و دارای لکه های سیاه است و آنرا جهت آستر لباس بکار برند ذئب. جمع: گرگان گرگها. یا گرگ اجل. (تشبیهی) مرگ موت: گرگ اجل یکایک از این گله می برد وین گله را ببین که چه آسوده میچرد. (اوحدی) یا گرگ باران دیده. شخص آزموده و محیل مجرب و زیرک. توضیح گویند گرگ از باران می ترسد و در باران از سوراخ خود بیرون می آید اما همینکه در صحرا باشد و باران بخورد دیگر ترسش میریزد. اما رشیدی پالان دیده را (بمناسبت آنکه بازیگران گرگ را پالان بندند خ) ترجیح داده. بعضی از معاصران اصل را گرگ بالان دیده دانند و بالان را بمعنی دام گیرند یعنی گرگی که یکبار بدام گرفتار شده باشد. اما استعمال قدما موید قول اول است: زباران کجا ترسد آن گرگ پیر که گر گینه پوشد بجای حریر. (نظامی) نیست دلگیر از زر قلبی که در کارش کنند یوسف بی طالع ما گرگ باران دیده است. (صائب) گفتم از اشکم مگر گردون بپرهیزد ولی نیست بیم از گریه ام این گرگ باران دیده را. (محمد قلی سلیم) یا گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده. بکسی اطلاق شود که او را متهم بتقصیری کنند که از وی سر نزده (اشاره بداستان یوسف که برادران او را بچاه انداختند و بپدر خود گفتند گرگ او را دریده)، محیل زیرک. یا گرگ پیر. پیر مرد محیل و زیرک: پس برآن قرار گرفت که مصاف کنند و تاش گرگ پیر بود و چهل سال سپهسالاری کرده بود و از آن نوع بسیار دیده، (استعاره) دنیا جهان: بده تا روم بر ملک شیر گیر بهم برزنم دام این گرگ پیر. (حافظ)، در بازیهای که بین کودکان متداول است بشخصی اطلاق شود که بحکم قرعه انتخاب میگردد و او باید دنبال دیگران بدود تا یکی را گرفتار کند. یا گرگ تیر خورده. مایوس و خشمگین. یا گرگ عزیز مصر. گرگی که متهم بخوردن یوسف شد، متهم بیگناه. یا گرگ سیمین سم. غالب قوی پرزور، دنیا روزگار. یا گرگ فتنه گر. دنیا یا گرگ فسونگر. دنیا. یا گرگ کهن. آزموده مجرب. یا گرگ مسیحا دم. صبح.

تعبیر خواب

گرگ

دیدن گرگ دشمن است خود را از او نگهدارد - یوسف نبی علیه السلام

اگر بیند گرگ او را بدرید، دلیل که زن طلاق دهد. اگر بیند گرگ را بکشت و گوشت او بخورد، دلیل که به قدر آن میراث یابد. - محمد بن سیرین

معادل ابجد

برادری گرگ

657

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری